بزرگ مردی از تبار ایران و کتاب ۱۰جلدی «از آستارا تا استارباد»
۲۰ فروردین سالروز به خواب رفتن مردی است که اگرچه گیلانی نبود اما بواسطه خدماتش، به آثار تاریخی و فرهنگ گیلان می توان او را یک گیله مرد تمام عیار خواند.
دکتر «منوچهر ستوده» ۲۸ تیرماه ۱۲۹۲ در تهران متولد شد و در ۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۵ در عباس آباد مازندران آرمید. این استاد دانشگاه تهران در زندگی پربار خود ۶۰ جلد کتاب و بیش از ۳۰۰ مقاله از خود به یادگار گذاشت.
اثر ۱۰جلدی از «آستارا تا استارباد»، وی یکی از گرانسنگ ترین کتاب های مرجع در حوزه شناخت بناهای میراثی، تاریخ و فرهنگ گیلان، مازندران و گلستان است.
منوچهر ستوده, مقدمه جلد اول از آستارا تا استارباد- که نخستین بار در سال ۱۳۴۹ چاپ شد- در چگونگی جمع آوری اطلاعات مربوط به حوزه دریای کاسپین اینچنین می نویسد: «سه سال پیش که انجمن آثار ملی به فکر افتاد، اطلاعاتی درباره آثار باستانی و بناهای تاریخی حاشیه دریای خزر گردآوری و چاپ کند، قرعه فال به نام من دیوانه زدند و مرا مامور انجام این کار کردند. نگارنده در تابستان همان سال به نواحی کوهستانی روی آورد و یکی دو ماه در دیلمان و کلارستاق و نور و کجور و لاریجان به گردآوری مطالب و عکس برداری و نقشه کشی و خواندن کتیبه ها و سنگ های قبور قدیمی پرداخت. معلوم شد اگر روزی این کار سامانی پذیرد و آنچه ننوشته اند، نوشته شود، مثنوی هفتاد من کاغذ شود. نامه ای به انجمن نوشت و یادآور شد که این کار در زمانی محدود به انجام نخواهد رسید و در صفحاتی محدود نخواهد گنجید. ریاست هیات مدیره انجمن جناب سپهبد فرج الله آق اولی با گشاده روئی و گشاده دستی، دست مرا بازگذاشتند و از قید تنگنای صفحات مقرر و محدود آزاد کردند.»
پس از آن ستوده از نقطه صفری مرزی گیلان یعنی رودخانه آستارا ماموریتش را آغاز می کند. بخش آستارا یک ماه و نیم زمان می برد. سپس به نواحی پنجگانه تالش نشین آن زمان«خمسه طوالش» می رود.
بررسی کرگانرود، اسالم، تالش دولاب، شاندرمن، ماسال را بقول خودش کوه به کوه و ده به ده بررسی می کند. پس از آن به جلگه گیلان می آید، بررسی فومن، شفت، تولم، چهارفریضه، خمام ، موازی، کوچسفهان و سنگر را آجر به آجر و سنگ به سنگ بررسی می کند.
پس از۵۰ سال، هنوز کتاب «از آستارا تا استارباد»، یکی از مهمترین مرجع های گیلان شناسی است و خواننده منصف در می یابد که ستوده با امکانات آن زمان با چه دقت و وسواسی از بناهای تاریخی گیلان عکس و نقشه و طرح نوشته است.
ستوده شاید نخستین فردی بود که قدیمی ترین مسجد گیلان یعنی «اسپی مزگت» و «قلعه رودخان» را به همه ایران معرفی کرد.
برای دیدن قلعه رودخان از بالای پل چوبی داخل رودخانه می افتد و در شرایطی که با مرگ دست و پنجه می کرد، افسوس دوربین را می خورد که نابود شده؛ «در سفری که به اتفاق مهندس پرویز فروزی برای نقشه برداری به قلعه رودخان می رفتیم از بالای پل چوبین که به عرض چهل سانتیمتر و به طول سی متر بود، با سر به داخل آب افتادم و غوطه ای چند خوردم. آب در دوربین عکاسی اثر کرد و آن را از کار انداخت. دفتر بزرگ یادداشت هم روی آب می رفت.»
زمانی که ستوده آثار تاریخی گیلان را می دید و می نوشت از سوء ظن ها هم در امان نبود؛«یکی مرا تعزیه خوان می دانست. دیگری گنج گیر می خواند. چهارمی می گفت برای خرید زیرخاکی آمده است. پنجمی مرا مامور اداره اوقاف می دید و از کمی زائر و نذر و نیاز می نالید. دو سه بار کار از گفتگو به مجادله و مخاصمه کشید، به ژاندرمری محل پناه بردم و از معرفی نامه و سفارش نامه های انجمن استفاده کردم.»
اگر نیک بنگریم، با امکانات امروزی و خودروهای پرقدرتی که تا بالاترین ییلاق ها و کوه های گیلان می رود، چه کسی حاضر است چنین پروژه طاقت فرسایی را انجام دهد؟! بی شک تلاش های خستگی ناپذیر ستوده را باید در عشق و علاقه اش به ایران دانست عشق او به ایران را در چکامهای می تواند دید که ۶ اسفند ماه ۱۳۲۱ در بندر انزلی سرود.
هنگامی که ایران زیر حملات متفقین بود و درد و رنج اشغال وطن و ایراندوستی منوچهر ستوده را اینچنین آزرده کرده بود: «خون است دلم برای ایران / جان و تن من فدای ایران بهتر ز هزار گونه آوای / در گوش دلم نوای ایران خوشتر ز صفای باغ ایران / من را به نظر صفای ایران همچون دم عیسی مسیحا / جانبخش بود هوای ایران افسوس ز ظلم روس منحوس / تشدید شده عزای ایران وان دشمن وحشی ستمکار / برده است همه غذای ایران وین تفرقه و نفاق اشرار / خسته دل با صفای ایران گشته است کنون بسی غمافزا / آن ساحت غمزدای ایران اینک که وطن شدست بیمار / دانی چه دهد شفای ایران یک رنگی ملت است و دولت / داروی شفای زار ایران ایران عزیز را خدایی است / امید کند خدای ایران از چشم بد شریر حفظش / تا بیش شود بهای ایران تا مسکن اجنبی است کشور / حاصل نشود رضای ایران زیبد که ستودهوار گویی / خون است دلم برای ایران.»
نظرات